ما را ز خیال تو چه پروای شراب است *** خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست *** هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
/nobr>
/nobr>
معشوق عیان میگذرد بر تو ولیکن *** اغیار همیبیند از آن بسته نقاب است
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید *** در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم *** دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت *** کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است
/nobr>
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظر باز ***
بس طور عجب لازم ایام شباب استبیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود *** زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان *** تحریر خیال خط او نقش بر آب است
زیبا بود برادر

پاینده باشی